دنیای تیره من
برایِ تــــو می نویسم می رومـــ و پشتـــــ خواهمـــ کــرد به تمـــامیِ تپشــهایِ این دقایــــق بــــــی تــــــو خواهمــ مــــــرد ...
باید بدی هـاشـون و جبـران مـی کـردم ولـی سـاده ازشـون گـذشتم ... !!!
تمام حرف مجنون یک کلام است
ز بچه گی به داستانش علاقه خاصی داشتم
اسمشو چی می گذارن؟ اره همون! هم ذات پنداری اخر قصه اش چقدر دوست داشتنی بود چرا همیشه فکر می کردم سرنوشتمون مثل همه؟ اخه یکی نبود به من بگه که تو کجا و جوجه اردک زشت کجا؟ قصه کجا و زندگی واقعی کجا؟ چه خوش خیالی پوچی بود راستی چه شد که بزرگ شدم چرا نمیشه همیشه بچه بود و خوش خیال بود ولی خب کاریش نمیشه کرد من بزرگ شدم خانوم شدم می خوام برم دانشگاه واسه خودم کسی بشم ازدواج کنم وای چقدر عااااااااااااااااالی فکر کنم دیگه ادمای بچگی ام بزرگ شدن خانوم شدن یعنی دیگه مسخره ام نمی کنن؟ یعنی دیگه همه دوستم دارن؟ اره همینه حالا فکر کنم بتونم یه عالمه دوست داشته باشم دیگه زشت و زیبا چه معنی داره اره حالا که بزرگ شدم همه ادمای قصه ام همون ادم خوبا شدن ولی یه هو چی شد؟؟؟؟؟؟؟ چرا اینطوری شد؟؟؟؟؟ چرا باز من تنهام؟؟؟؟؟؟ چرا امروز همه چیزای خوب مال اون دختر قشنگه بود؟؟؟ چرا توجه استاد...؟؟؟؟ چرا اون پسر فکر کرد من یه احمقم و رفتارشو نفهمیدم؟؟؟؟ عجیبه فکر کنم یه جای کار مشکل داره امروز یه اتفاق عجیبی برام افتاد یه احساس عجیبی داشتم فکر کنم بهش میگن عشق ولی من حتی تو داستان جوجه اردک زشتم اینجای قصه رو نخونده بودم حالا باید چی کار کنم به کی بگم چرا امروز همون ادمه که بهش یه حسایی داشتم ازم فرار کرد نکنه ترسید؟ نکنه فکر کرد می خوام خودمو بهش تحمیل کنم؟ اسمشو چی میگذارن اره همون ... تور کردن نکنه فکر کرد می خوام تورش کنم ولی من که می خواستم فقط بهش محبت کنم چرا امروز سرم داد زد حداقلش می تونست که قلبمو نشکنه مگه غیر اینه که قلبی که واست می تپه ارزش داره؟ فکر کنم بازم اشتباه کرد اره اره من دختر زشتم اره تنهایی مال منه اره گریه مال منه
خدایا بشکن این آیینه ها را *مهدی سهیلی*
این روزا خیلی تنــ ــــــ ــــــ ـــــهام، خیلی داغـــــــ ــــــونم هست کسی که مثل مـــــ ـــــــــ ـــــن دلش نه برای کســــــــــــــــــــــی، نه بـــــــــــ ــــــــــرای عشقی، نه برای جایی… نه برای چیزی! بلکه دلش برای خـــــ ـــــــ ــــــــ ـــودش تنگ شده… برای خود خــــ ـــــــــ ـــــــــ ــــــــ ـــــودش!؟
به يادتم
اگه نهایت دوست داشتن درقطره ی باران باشد من دریا را تقدیمت میکنم . . .
من تـــــ♥ــو را دوست دارم... بگو تــــــمــــــام تــــو مال من است تمام افکارم …
تکـﺜﯿﺮ ﺗــــــﻮ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ...
خــوب هــم کــه بــاشي از بــس بــدي ديــده اند ... خوبــيــهايت را بــاور نمــي کنند!!! نفــرين به شهري که در آن غــريــبه ها آشــناترند!!!
فشار ارام دستانت را دوست دارم
از من نپرس چقدر دوستت دارم ، کنارثانیه هایم بمان . . . گر چه از تو دور هستم.
هوایت که به سرم می زند دیگر در هیچ هوایی ،،، نمی توانم نفس بکشم ! عجب نفس گیر است هوایِ بی تو بودن ...! هر جای دنیا میخواهی باش !!! عاشق شدن چيز ساده ايست
ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ چــه خوش خیـال است!
هیچگاه احساسات کسی رو دست کم نگیرید چون هرگز نمی دانید برای اینکه آن را به شما ابراز کند چقدر شجاعت به خرج داده است حتی غــــــــــــــــــــــــرورم
دخـتــَــر کـه بــاشی راحت نوشتیم بابا نان داد !
نه * گریه * آرومت میکنه... نه * نفس عمیق * نه * یه لیوان آب سرد * نه * داد زدن * یه وقتایی هست که فقط نیاز داری * بمیری *
تنهایی قشنگ ترین حس دنیاس چون برای داشتنش نیاز به هیچ کس نداری!!!
دل خواهمــ کَنـد
بی تـــــو خواهمــ زیـستـــــ
گوش خواهــمــ سپـرد
فریــاد خواهمــ شد
مهربان نخواهمــ بـود ،
دل نخواهمــ سپرد
آرامـــــتر که شدمــ
"نفس " بی یاد "لیلایم " حرام است
که من از دیدن آیینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن ناگزیرم
از آن روزی که دانستم سخن چیست
همه گفتند این دختر چه زشت است
کدامین مرد او را می پسندد
دریغا دختری بی سرنوشت است
چو در آیینه بینم روی خود را
در آید از درم غم با سپاهی
سیه روزی نصیبم کردی اما
نبخشیدی مرا چشم سیاهی
به هر جا پا نهم از شومی بخت
نگاه دلنوازی سوی من نیست
از این دلها که بخشیدی به مردم
یکی در حلقه گیسوی من نیست
مرا دل هست اما دلبری نیست
تنم دادی ولی جانم ندادی
به من حال پریشان دادی اما
سر زلف پریشانی ندادی
به هر جا ماهرویان رخ نمودند
نبردم توشه ای جز شرمساری
خزیدم گوشه ای سر در گریبان
به درگاه تو نالیدم به زاری
چو رخ پوشم ز بزم خوبرویان
همه گویند او مردم گریز است
نمی دانند زین درد گرانبار
فضای سینه من ناله خیز است
به هرجا هم گنانم حلقه بستند
نگینش دختری ناز آفرین بود
ز شرم روی نا زیبا در آ جمع
سر من لحظه ها بر آستین بود
چو مادر بیندم در خلوت غم
ز راه مهربانی می نوازد
ولی چشم غم آلودش گواه است
که در اندوه دختر می گدازد
به بام آفرینش جغد کورم
که در ویرانه هم نا آشنایم
نه آهنگی مرا تا نغمه خوانم
نه روشن دیده ای تا پر گشایم
خدایا بشکن این آیینه ها را
که من از دیدن آیینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن ناگزیرم
خداوندا خطا گفتم ببخشای
تو بر من سینه ای بی کینه دادی
مرا همراه رویی ناخوشایند
دلی روشن تر از آیینه دادی
مرا صورت پرستان خوار دارند
ولی سیرت پرستان می ستایند
به بزم پاک جانان چون نهم پای
در دل را به رویم می گشایند
میان سیرت و صورت خدایا
دل زیبا به از رخسار زیباست
به پاس سیرت زیبا کریما
دلم بر زشتی صورت شکیباست
مــــــــرگـــــــ زیـــــاد مــهــم نــیستــــــــ
ولـــی مــرگـــــ آرزوهـــا خــیــلــی وحـشــتـنــاکــه ....
خرج رفتنش نکن ...
راست می گفتند
بی من
تو مفت هم نمی ارزی
تو بيا ...
دوباره مرا اغاز كن
حتي اگر قرار باشد
شبي بي چراغ ...در حسرت يافتنت...تمام زندگي را قدم بزنم
نه از روی تنهایی
نه از روی نیــــاز
تنها به این دلیـــــــل که ..
تــــ♥ــــو سزاوار عشـــــق ِ منی
دلم میخواهد
حسادت کنم
به خودم....
شعرهایم …
نوشته هایم …
همه بوی تو را می دهند
چرا رهایم نمی کنی …
تا لحظه ای برای خودم باشم ...
بيا و مرا غرق در دوستت دارم هايت كن
ﯾﻌﻨــــــﯽ ..
ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ
ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .....
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
وقتي كه مردانگيت را به رخم مي كشي
وحشی . . .
می پیچم به پر و پای ثانیه هایت . . .
تا حتی نتوانی آنی بی من بودن را زندگی کنی . . .
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست . . .
اگرنباشی”دلم”که هیچ ” دنیا “هم تنگ میشود . . .
اما تو را در قلب خویش حس میکنم.
حتی نزدیکتر از ان دو عاشقی که در اغوش هم هستند
من ...!! احساسم را ...
با همین دست نوشته ها ...
... به قلبت میرسانم ...
انقدر كه همه انسان ها توان تجربه كردنش را دارند
مهم عاشق ماندن است
بي انتها
بي زوال
تا ابد
بي منت
ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣــــــﻦ ﺑﺎﺷﺪ !
فاصلــه را مــــی گویــم
به خیالشتـــو را از مــن دورکـرده...
تو را جور دیــــــگر می خواهد!
.
به تـــــــــو که می رســــــــد
.
.
.
میشــــــــــــــــــــــــــــــــکند..
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
.
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ، برای نان همه جوانیش را داد
றiss joαη |